روز پنجم
مهمتر از عمل خوب نگهداشتن اونه. یه وقتهایی یه کاری را انجام می دیم با نفسمون مبازره می کنیم و بالخره پیروز می شیم اما بعدش انگار که هنوز خیلی متقاعد نشدیم خیلی آستانه تحملمون پایینه و بعید نیست کار خوبی را که کردیم به باد بدیم. با منت گذاشتن، با بی حوصلگی کردن... اینها وقتی میاد سراغ آدم که آدم به کاری که کرده هنوز شک کرده. مثل کادویی که داده به یه نفر اما انگار به دلش نبوده. اما در اینجور مواقع باید یاد بگیره ببخشه. بگذره و بزرگ باشه.
انجام کار خوب یک طرف نگه داشتن و حفظ کردنش یه طرف دیگه.
برای اینکه اثر کار خوب آدم حفظ بشه آدم باید یاد بگیره.. من باید یاد بگیرم همه کارم همه کارم برای خدا باشه. طرف حسابم خدا باشه . با خدا هم بده بستون نکنم باید با خدا طرف باشم و اینطوری نه از خودش و نه از بنده هاش طلبکار نمیشم. خدایا خودت کمکم کن.
کارهایی هست که می دونم نباید انجام بدم. کارهایی هست که می دونم باید انجامشون داد. اما من اونقدرها تهذیب نفس ندارم که بتونم به چیزهایی که علم دارم عمل کنم. خدایا خودت کمکم کن.